خلاصه داستان: مریم و رضا با آدم های دیگر فرق دارند، آن هم نه یک فرق ساده، بلکه بسیار بزرگ و آن ها باید تلاش کنند تا به دیگران ثابت کنند این تفاوت بزرگ را با معجزه عشق حل کرده اند.
خلاصه داستان: امیرعلی ابراهیمی روزنامهنگار کنارکشیده در خانه قدیمیاش همراه دخترش سارا که او هم روزنامهنگار است زندگی میکند. بازگشت مینو که روزگاری عاشق هم بودهاند و شنیدن حقایق درباره دلایل رفتن او، امیرعلی را مجاب به بازگشت دوباره و افشای اسراری میکند که بابت آنها خود را بازنشسته کرده. از سوی دیگر سارا که دل در گروی عشق سردبیرش دارد، راه و رسمی متفاوت از پدر برای زندگیاش انتخاب کرده است...
خلاصه داستان: در این فیلم سه داستان به هم پیوسته با شخصیتهای مختلف را در طی یک روز در تهران روایت میکند؛ داستان اول، زوج جوانی را دنبال میکند که با هم اختلاف دارند و کارشان بعد از دعوا و کتک کاری به کلانتری میکشد؛ مرد که مجری برنامههای اخلاقی تلویزیونی است، از واکنش زن جا میخورد و سعی میکند او را از شکایت منصرف سازد، در حالی که همزمان تلاش دارد وضعیت جفنگی را که در آن گرفتار آمده، از دیگران پنهان کرده یا عادی جلوه دهد؛ داستان دوم، ماجرای آخوند سبزواری (هدایت هاشمی) است که دفتر عقد و ازدواج در تهران دارد و کیف پول او به همراه مدارک مشتریهایش در مترو به سرقت میرود؛ به دنبال آن مرد روحانی مجبور است برای برگرداندن مدارک، با سارق کیف، مذاکره کند و خواسته غیر متعارف او را برآورده سازد؛ سارق از او میخواهد که پشت تلفن موبایل برای مادر پیرش، روضه ابوالفضل بخواند؛ اپیزود سوم، نیز داستان پیرزن و پیرمرد تنهایی است که در همسایگی دفتر مرد روحانی زندگی میکنند و تلویزیون آنها از کار افتادهاست اما بعد از آنکه مرد تعمیرکار برای تعمیر تلویزیون آنها به سراغشان میآید، زوج پیر که نسبت به غریبهها بی اعتمادند، از بازکردن در خودداری کرده و از مرد میخواهند که تلویزیون را پشت حفاظ آهنی در آپارتمان تعمیر کند.
خلاصه داستان: ترانه دانش آموز پانزده ساله ای است كه مادرش فوت كرده و پدرش در زندان است. او با مادربزرگش زندگی می كند و دوست پدرش هر ماه درآمد ماشین پدر ترانه را برای آن ها می آورد. امیر به ترانه اظهار عشق می كند و تصمیم به ازدواج با او می گیرد. اما مادر امیر با این ازدواج موافقت نمی كند. او سرانجام با سماجت های امیر به دیدن ترانه می رود و ترانه را راضی می كند تا رضایت پدر را بگیرد. اما چون هر دو محصل هستند قرار بر صیغه ی محرمیت می شود تا بعد ازدواج دائم صورت گیرد. بعد از مدتی ترانه متوجه می شود كه امیر با چند دختر ارتباط غیر اخلاقی دارد و با این وضع تصمیم به جدایی می گیرد. ترانه و امیر از هم جدا می شوند و امیر به آلمان می رود، اما پس از مدتی ترانه می فهمد كه باردار است او به مادر امیر پناه می برد، اما مادر امیر با اینكه عضو انجمن حمایت از زنان است حرف ترانه را قبول نمی كند، اما ترانه زیر بار تهمت نمی رود و حاضر به سقط بچه نمی شود، او بچه اش را به دنیا می آورد و با مراجعه به دادگاه و انجام آزمایشات، مشخص می شود كه بچه، قانوناً فرزند امیر و ترانه است و ترانه بعد از مدت ها با دخترش به دیدن پدر می رود.
خلاصه داستان: داستان زندگی «موسی» است. او در شبی سرد و بارانی قبل از آن که به خانه برسد، همسرش بر اثر درد زایمان جان می سپارد. «موسی» در تمام عمر فکر می کند که باعث مرگ همسرش شده است. او تمام وجود و عشق خود را پای «جعفر»، تنها یادگار همسرش می ریزد.
خلاصه داستان: «یحیی» روحانی جوان و دانشجوی سابق پزشکی، مکان نامتعارف را برای ادامه خدمتش انتخاب می کند، قرنطینه بیماران لاعلاجی که درگیری های روحی و جسمی نامعلومی دارند. «یحیی» در تماس با ساکنان قرنطینه، اثر خود را به عنوان روحانی باقی می گذارد و در عین حال از آنها بسیار تأثیر می گیرد.
خلاصه داستان: رمز و راز شهری در ایالات میانه آمریکا را که هر کسی را که وارد آن می شود زندانی می کند، کشف کنید. از آنجایی که ساکنان در تلاش برای حفظ احساس عادی بودن و جستجوی راهی برای خروج هستند، باید از تهدیدات جنگل اطراف نیز جان سالم به در ببرند..
خلاصه داستان: رامانوجا لینگاری و گروهش قصد دارند مصطفی را از کالج اخراج کنند. مجموعهای از ماجراهای سرگرمکننده منجر به یک مسابقه کریکت میشود که سرنوشت همه را تعیین میکند. بر اساس داستان کوتاهی از K.P Poornachandra Teja...
خلاصه داستان: چندین سال پس از پایان تهاجم رژیم بعثی عراق به ایران اسلامی، روی خط صفر مرزی، پیكر جسدی توسط زنی كرد از زیر خاك پیدا شده و به ستاد تفحص شهدا در تهران ارسال می شود. پس از بررسی، رئیس ستاد با نشانه های شگفت انگیزی مواجه می شود. در لباس به جا مانده از جسد مكشوفه، دو پلاك شناسایی ایرانی و عراقی وجود داردو...
خلاصه داستان: تارا از خاطرات خود کتابی با نام تب توت فرنگی نوشته است. او به اصرار همسرش فرهاد به مناسبت انتشار اولین کتابش جشنی با حضور همه کسانی که در کتاب نامشان آمده است می گیرد.
خلاصه داستان: محسن پسر 11 ساله گل فروش و متعلق به خانواده ای فقیر است. یک شب خوابید و فرشته ای را دید، محسن احساساتش را با فرشته در میان گذاشت. سپس فرشته پارچه ای به او می دهد و از او می پرسد که چه زمانی می خواهیم آسمان را ببینیم، فقط کافی است ...
خلاصه داستان: جلال و همسرش صنم فرزندی به دنیا می آورند ولی فرزندشان دچار مشکل خاصی است و باید در دستگاه نگهداری شود. صنم هم به دلیل مشکلی که در فرزندش وجود دارد دچار مشکل روحی است. مادر جلال نذر کرده اگر جلال صاحب فرزند پسر شود، نام فرزندش را علی اصغر میگذارد. جلال و صنم هم ....
خلاصه داستان: یک زوج جوان بعد از گذشت سالها از ازدواجشان در پی بچه دار شدن هستند اما به دلیل برخی مشکلات پزشکی و نیاز به درمان خاص نمی توانند بچه دار شوند. آنها تصمیم می گیرند برای درمان به لندن بروند و ...