خلاصه داستان: داستاننویسی به نام جهانگیر گلستانه چند سال قبل با همسرش رعنا ازدواج کردهاست. آن دو یک پسر به نام اشکان دارند که ۶ ساله است. جهانگیر سه کتاب چاپ کردهاست اما هیچکدام از این کتابها نتوانستهاند برای او پولی به همراه بیاورند. خانواده در خانهای اجارهای که صاحبش از آشنایان قدیم جهانگیر است زندگی و اجاره مختصری میپرداختند، اما طولی نمیکشد که آن دوست قدیمی تماس گرفته و میگوید قصد دارد در خانهاش ساکن شود. این خبر زندگی جهان را به هم میریزد.
خلاصه داستان: در دورانی که سایه «اهریمن» بر سرزمینها سیطره یافته، «جمشید شاه» با سپاهی متشکل از متحدانش و با تکیه بر فرّ ایزدی خود در مقابل سپاهیان اهریمن صف آرایی میکند، به خواست «یزدان» جمشید شاه بر اهریمنیان پیروز میشود. جمشید بر تخت شاهنشاهی تکیه زده و مغرور از پیروزی ، خود را دارای فر ایزدی میداند. وی متحدان را برای اشغال سرزمینهای دیگر و شکار اهریمن فرا میخواند اما یزدان از وی روی برگردانده و فرّ و فراست و تاج و تخت جمشید را از وی میستاند. جمشید تنها ، گرفتار طمع و جنونی سیری ناپذیر میشود. وی دخترش «شهرزاد» را تنها میگذارد و به شورای وزیران وصیت میکند تا در غیابش «مرداس» متحد و والی سرزمینهای جنوبی بر تختش تکیه زند. جمشید شاه فردای همان روز با سپاهی از غیورترین سربازانش برای شکار اهریمن عازم سرزمینهای شمالی میشود و دیگر هیچگاه بازنمیگردد. مرداس مردهاست و به دستور شورا تنها فرزند و جانشینش «ضحاک» به نیابت از پدر بر تخت جمشید تکیه میزند، اما صد افسوس که وجود ضحاک، آبستن پارهای از تاریکی هاست. تاریکی وجود ضحاک بر شهر چیره و جمکرد در تاریکی و ترس غوطه ور میشود. اما دگر بار چرخش ایام به گردش درمی آید و با رفتن جمشید کودکی در دل مردمان سرزمین «جمکرد» و در آغوش کشاورز زادهای متولد میشود که نامش را «آفریدون» میگذارند…..
خلاصه داستان: بر اساس یک داستان واقعی در یک دهکده مرزی در خوزستان ، آنها زیباترین دختر را به عنوان عروس هوور انتخاب می کنند ، بنابراین او یک بار در هفته در آن شنا می کند و حبر عصبانی نمی شود. اما امین که قاچاقچی است و به عنوان Weasel مشهور است ...
خلاصه داستان: پیمان در اثر عشقی نافرجام گروه آلما را ۱۵ سال پیش ترک کرده است. او با رفتنش موجب فروپاشی این گروه میشود که تازه رونق گرفته بود. حال پیمان با مرگ استاد بیات (پدر آلما) به ایران برمیگردد و در آستانه بازگشت متوجه میشود آلما در اثر مرگ فرزندش در بیمارستان روانی بستری است. حالا او میماند و تازگی عشقی نافرجام و وصیت استاد بیات برای بازگرداندن آلما به زندگی
خلاصه داستان: پارسیا مجبور است مادرش را به مدرسه بیاورد اما در عوض عمویش را با لباس مبدل مادرش می آورد. معلم آقای دلیجون او را می بیند و غافل از اینکه پارسیا چه کرده عاشق می شود.
خلاصه داستان: سعید مرد میانسالی است که همسرش را بر اثر تصادف از دست داده و با دخترش نبات در آرامش زندگی می کند. تا اینکه زنی وارد زندگی آنها می شود که همه چیز را برای آنها و زندگی آنها تغییر می دهد.
خلاصه داستان: توماج موفق به فرار از زندان می شود اما پس از بازگشت به خانه متوجه می شود که همسرش توسط یک فرد ناشناس مورد تجاوز قرار گرفته است. این تنها آغاز مشکلات است زیرا توماج شروع به جستجوی آن شخص می کند.
خلاصه داستان: عبدالحمید در بازار با فائزه آشنا می شود و عاشق او می شود. آنها ازدواج می کنند و زندگی خود را آغاز می کنند. اما پس از مدتی فائزه از خانواده عبدالحمید در استان سیستان و بلوچستان باخبر می شود که آنها در حال انجام بدحجابی هستند...
خلاصه داستان: طاها دانشجوی الهیات برای نوشتن پایان نامه خود دو زندانی را با گذاشتن سند آزاد می کند .این دو زندانی پس از آزادی نقشه میکشند که گنجی که در اطراف یک امام زاده وجود دارد را پیدا کنند . در پایان فیلم پس از کلی دردسر در پیدا کردن گنج ، سرانجام آن را پیدا میکنند و پس از باز کردن در صندوق متوجه میشوند که فقط یک قرآن خطی قدیمی در آن صندوق وجود دارد. دهنمکی قصد دارد در این فیلم تاثیر معنویات بر زندانیها را به تصویر بکشد.
خلاصه داستان: ایستاده می خواهد به دوستش احد برای رفتن به حج کمک کند اما در واقع قصد رفتن به تایلند را دارند. اما وقتی به آنجا می رسند مشکلاتشان شروع می شود.