پوی، مردی مجرد و کمی بدخلق است که به عنوان نگهبان و سرایدار یک مجتمع مسکونی در کوچی کار میکند. او بیشتر وقت خود را در ساختمان میگذراند و برای بهبود وضعیت مالیاش، شیفتهای شبانه را نیز بر عهده میگیرد. تنها همدم او سگ وفادارش به نام «برو» است. پوی در خانهای اجارهای متعلق به ماریاما، یک پلیس بازنشسته، زندگی میکند. زمانی که ماریاما تصمیم میگیرد بخشی از طبقه بالا را به زنی اجاره دهد، پوی که به دلیل شیفتهای شبانه هرگز او را نمیبیند، از طریق یادداشتهایی که روی میز مشترک میگذارند، با او ارتباط برقرار میکند. این ارتباط نوشتاری به تدریج به احساسی عمیقتر تبدیل میشود. اما یک سوءتفاهم باعث میشود زن به طور ناگهانی خانه را ترک کند و پوی را دلشکسته و افسرده بر جای بگذارد.