کارل کولهف، مردی ۷۰ ساله و منزوی، در یک کتابفروشی کوچک کار میکند و هر روز پس از بسته شدن مغازه، کتابهایی را که با دقت برای مشتریان وفادارش انتخاب کرده، بهصورت پیاده به آنها تحویل میدهد. او برای هر مشتری نامی ادبی برگزیده است، مانند «خانم لانگستاکینگ» یا «آقای دارسی»، و با وسواس کتابهایی را انتخاب میکند که با شخصیت آنها همخوانی داشته باشد. روزی، دختربچهای ۹ ساله به نام شاشا، که بهتازگی با پدرش به شهر نقل مکان کرده و هنوز در غم از دست دادن مادرش به سر میبرد، بهطور ناگهانی به کارل میپیوندد و او را در مسیر تحویل کتابها همراهی میکند. اگرچه کارل در ابتدا از این همراهی ناراضی است، اما بهتدریج شاشا با دیدگاه مثبت و انرژی خود، قلب او و مشتریانش را تسخیر میکند و به او کمک میکند تا از دنیای بسته و منزوی خود خارج شود. با گذشت زمان، کتابفروشی کارل توسط یک زنجیره فروشگاهی مدرن به نام «اورنج بوکس» خریداری میشود و خدمات شخصی او دیگر مورد نیاز نیست. همزمان، پدر شاشا نیز به دلیل نگرانیهایش، ارتباط دخترش با کارل را محدود میکند. این تحولات باعث میشود کارل به انزوای قبلیاش بازگردد. اما شاشا، با کمک مشتریان وفادار کارل، تلاش میکند تا دوباره او را به زندگی بازگرداند و جامعهای گرم و صمیمی را پیرامون کتابها و دوستی شکل دهد.