دیوید، پسربچهای 11 ساله، پس از نقلمکان خانوادهاش از یک روستای کوهستانی آرام به شهر شلوغ ورشو، احساس تنهایی و ناراحتی میکند. در این میان، یک اِلف به نام آلبرت که در قطب شمال زندگی میکرده و از انرژی جادویی کریسمس تغذیه میشود، تصمیم میگیرد به دنیای انسانها بیاید تا بفهمد چرا مردم دیگر به جادوی کریسمس اعتقاد ندارند. آلبرت بهطور اتفاقی با دیوید آشنا میشود و آن دو با هم راهی سفری ماجراجویانه به کوهها میشوند تا دیوید دوباره شادی کریسمس را پیدا کند و آلبرت انرژی جادوییاش را بازیابد. اما این سفر پر از اتفاقات طنز، خطرناک و احساسی است که در نهایت به دوستی عمیقی میان آنها ختم میشود.